تو تب کنی میمیرم

سلام دلبند مادر 

الان که دارم برات مینویسم هشت ماه و هجده روزه که کنار منی ، که پسر منی ، نفس منی ، عشق منی .

همین الان ی غلت خوردی و از روی تختت سر خوردی روی تخت من و پدرت . این کار همیشگیته مادر ، هر شب اروم اروم خودتو جا میدی کنار من . توی بغل من .

چقدر حرف دارم که برات بگم . چقدر حیف که توی این هشت ماه هر شبش رو باهات حرف نزدم . 

چیکار میکنم من توی این دنیای مجازی وقتی با تو حرف نمیزنم ؟ چه بیهوده گذشته این شبهایی که تو خواب بودی و من پی چیزی غیر از تو ...

ما تازه از یه کرونای سخت جون سالم به در بردیم . 

متاسفانه توام درگیر شدی مادر ، پسر هشت ماهه ی من :( یک روز و نیم تب داشت و من قد تمام عمر ۲۶ ساله ام توی تب سوختم ، مادر جانم این ۴۰ ساعتی که تو تب داشتی من ۴۰ هزار بار مردم و زنده شدم . دیگه مریض نشو مادر . درد و بلات به جون من . دیگه مریض نشو :( 

فدای صدای نفسات . عمرم کف پات ... 

خلاصه که خداروشکر تبت قطع شده و من به آرامش رسیدم . ولی خب ی تصمیمای خوبی گرفتم . مثلا اینکه نذر کردم اگه خوب بشی زود دیگه غیبت نکنم . تصمیم گرفتم دیگه موقع غذا خوردن از دستت حرص نخورم که چرا بعد از دو سه تا قاشق غذا خوردن غذا تو میپاشی رو در و دیوار (واقعا این کارو میکنی :دی یه حالتی مثل تف کردن :دی ) 

تصمیم گرفتم توی روز از تمام لحظاتم که همه شو ام با توام بهترین استفاده رو بکنم . کیف کنم ازت . 

هر چند توی این هشت ماه هم همین بوده اما خب واقعا خیلی وقتا حرصم میداد غذا خوردنت پسر . 

ولی دیگه حرص نمیخورم از دستت . قول میدم 

دیگه غیبت نمیکنم ‌‌. قول میدم 

دیگه اینکه تصمیم دارم هر شب برات بنویسم . بگم که هر شب چقدر بیشتر میخوامت و چقدر عزیز تر شدی برام . عزیزتر میشی برام .

امشب یاد گرفتی دستتو بگیری به مبل و وایسی :))) شیرین عسلم 

قوی ترین پسر دنیا تویی  ...

 

تا فردا شب 

دوست دارم 

 

 

باب دلمی بس که تورو خوب کشیدن

سلام عزیزتر از‌ جونم ، ارزشمند تر از خونم‌.

شما شنبه ساعت ۹ صبح به دنیای من اومدی ،‌همون موقع که توی اتاق عمل صورت مثل ماهتو‌ دیدم ی دل نه صد دل عاشقت شدم .‌‌‌ریشه ی وجود من تو زیباترین نوزادی هستی که تاحالا دیدم . قشنگ تر از همه کس و همه چیز در جهان .

نفس من هر روزی که میگذره بیشتر و بیشتر خداروشکر میکنم بخاطر داشتنت ، هر روز بیشتر میفهمم که چقدر‌ وجودت برای حیات من واجب بوده . هر روز بیشتر عاشقت میشم مادر‌.انقدر‌عاشقت شدم که دیگه خودم یادم رفته ، که همه چی شده تو . همه ی زندگیم شدی .‌‌‌‌‌همه امیدم ، آرزوم ، آیندم .

چقدر دلم میخواد این روزا تا ابد ادامه پیدا کنن . این روزا که از عمرم حساب نمیشن ، این روزا که انگار توی بهشتم با تو .‌‌‌‌‌‌‌‌توی بهشتم با تو ...

عمر من هر چی برات بنویسم‌ که چقدر خوشحالم از داشتنت کمه ، هر چی بنویسم که چقدر خوشبختم بخاطر بودنت کمه ، هر چی از حس خوب نفس کشیدنت کنارم بنویسم کمه .‌‌

کیهان قشنگم تو همه ی وجود منی، گوارای وجودم باشی .

دلم میخواد تا صبح برات بنویسم ، از حسم از اینکه چقدر میخوامت از اینکه چقدر خوشبختم از اینکه نمیدونم‌ چطوری خداروشکر کنم بخاطر داشتنت ، از همه ی این چند روزی که به دنیای من اومدی .‌‌

تو قشنگ ترینی برای من ، نفس ترین . نفسم هر لحظه به تو بند تر میشه . بند بند وجودم برای تو به لرزه میافته .‌‌‌‌‌‌‌‌از شدت خواستنت . از شدت عشقی که بهت دارم ، از شدت سرمستی که بخاطر وجود تو تموم تنمو در بر گرفته .

پسر عزیزتر از جونم بمون برام تا ابد . بمون برام توی سلامتی و شادی و‌ خوشحالی . بمون برام تا بزرگ شدنت ، مرد شدنت ، خوشبخت و عاقبت بخیر شدنت ، سفید شدن موهات ، بچه و نوه دار شدنت رو ببینم .‌‌

بمون برام تا روزی که نفس میکشم . بمون برام که تو عمر جاودانه ی منی .

کیهان قشنگم الان داری توی خواب لبخند میزنی و من هر چی نگاهت میکنم سیر نمیشم از تماشا کردنت ، هر چی میبوسمت سیر نمیشم از بوسیدنت ، هر چی بوت میکنم سیر نمیشم از بوییدنت .‌‌از بوییدن دهانت ، گردنت ، دستات ، همه جات ‌.

سیر نمیشوم ز تو بس که لطیف منظری ...

نفس مادر‌ خدا به من بزرگترین هدیه ی دنیا رو داده قول‌میدم که قدرتو بمونم و ازت به خوبی نگه داری کنم ، قول‌میدم خوشبختت کنم مادر‌، برای آرامش و خوشحالیت جونمم بدم .‌‌‌‌‌قول میدم توی زندگیت به جز خوشحالی و شادی و آرامش چیزی نصبیت نشه . تو دارو ندار منی از الان . هر چی که دارم تویی ، زندگیم تقسیم میشه به قبل از تو و دوران شگفت انگیز بعد از تو . 

نه اصلا زندگیم میشه بعد از تو ، من با تو متولد شدم .‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دوباره به دنیا اومدم تا با تو عشق کنم و معنی زندگی کردن رو بچشم .‌‌‌‌‌‌‌‌تا با تو آسمونم آبی تر باشه دلم خوش تر .

ای عزیزتر از خونم به دنیای من خوش اومدی ...

 

 

 

 

 

یک آذر هزار و چهارصد

سلام عزیز مادر‌ 💖

الان که دارم برات مینوسم وارد ۳۵ هفتگی شدی ، دورت بگردم من که دلم پر میزنه برای دیدنت .

یادته توی پست قبل گفتم که با دستات ضربه میزنی به شکمم ؟ گفتم که فرضیه است ؟ فرضیه ام اشتباه بود مادر‌. شما سکسکه میکنی :))))) دور سکسکه هات بگردم من که نشان از سلامتته . 

امشب سالگرد ازدواج منو پدرت بود . جای تو کنارمون خالی بود کیهان عزیزم . سال دیگه که بخوایم چهارمین سالگرد ازدواجمون و جشن بگیریم تو کنارمونی ، داشتم به پدرت میگفتم که سال دیگه پیرم درمیاد تا ی میز بچینم و سوپرایزت کنم . کیهان هی میخواد به همه چی دست بزنه و من چشم رو هم بذارم همه چی خراب کنه . دورت بگردم تصمیم گرفتیم سال دیگه اول شمارو بخوابونیم بعد به کارامون برسیم :دی  البته اگه بچه ی بخوابی باشی مادر . الان که خواب نداری عزیزم شبا تا خود صبح بیداری و صبح زود هم با پدرت بیدار میشی . تو شکمم کلی بازی میکنی و انقدر لگد میزنی که منم از خواب بیدار میشم . دورت بگردم به کی رفتی انقدر سحرخیزی شما؟ 

دلم برات تنگ شده مادر‌. 

امشب دلم پیشت بود ،‌دلتنگم زیاد.

اینم جشن کوچیک امشب ما ❤️

امشب برای پدرت نوشتم که خیلی میخوامش ، که زندگی و نفس و عمر منه .که مبارکم باشه ، که بمونه برام ...

منتظرتیم مادر ، بمون برامون ❤️

شبهای روشن نام مستعار توست

الان که دارم برات مینویسم ساعت سه و نیم بامداده و شما مدام با دستای کوچیک مشت کرده ات میکوبی به دیواره ی رحمم . البته اینکه با دست ضربه میزنی بیشتر شبیه یه فرضیه است . فرض بر اساس اینکه این چند وقت توی چه پوزیشنی بودی و وقتی ضربه هات کوتاهن و پشت هم یعنی با دستای زیبات به ثمر میرسونیشون . 

دلم برات تنگ شده و همین الان دستمو گذاشتم زیر شکمم درست همون جایی که داری مورد لطف خودت قرار میدی و بهت گفتم بخواب کیهان قشنگم من پیشتم ، من کنارتم تا وقتی که نفس میکشم . کنارم باش تا وقتی که نفس میکشم .

این روزا که وارد هفته ی ۳۱ شدم بیشتر از همیشه منتظرتم . همش خوابتو میبینم و اصلا دلم نمیخواد از خواب بیدار شم .

چقدر خوبه که توی خوابهای من پرسه میزنی پسر زیبا .

دلتتگتم و اینو بدون که تو مهربون ترین ، بخشنده ترین و باهوش ترین پسر دنیایی و همین طور مهم ترین پسر دنیا . مهم ترین و خفن ترین 

بخواب قشنگم در آرامش ، تموم دنیا برای توعه و منتظره تا پا به این دنیا بذاری تا غرق شکوه و عظمت بشه .

کیهان عزیزم من و پدرت و همه ی خانواده منتظرتیم . منتظرتیم تا دنیامون و زیباتر کنی .

قشنگ ترینم هنوز داری ضربه میزنی و من دور دستای کوچیکت بگردم . دور سرت بگردم .دور پاهات ، قلبت ، سلولات ، اصن اونجات بگردم مادر : )))

آرامش من ، تو سالم ترین ، پر نشاط ترین و پر شور ترین پسر دنیایی .چقدر خوشحالم که تو شکم منی که قراره تا دوماه دیگه مال من بشی 😍

دوست دارم شبهای روشن من 

بیست و نه هفتگی

سلام کیهان یک کیلویی من :))))

الان که دارم برات مینویسم وارد هفته ی بیست و نهم جنینی شدی ، بزرگ شدی برای خودت مادر داری مردی میشی 😍

دلم برات تنگ شده و هر‌ چیزی که بخوام بهت بگم تهش یه از بس دلم برات تنگ شده باید اضافه کنم . یعنی اصلا نمیدونم‌ جز دلم برات تنگ شده چی باید بهت بگم پسر . 

دلم برات تنگ شده و بی صبرانه منتظرتم . منتظرتم تا پا به دنیام بذاری تا منو روشن کنی از وجود خودت منو سبز کنی ، تا ریشه ی من بشی . رشد کنم با وجودت در کنارت . 

کیهان قشنگ من هر چی برات بنویسم نمیتونه حسی که الان بهت دارمو ابراز کنه ، واژه ها نمیتونن بگن که چقدر دوست دارم که چقدر زندگی من شدی همه ی وجودم ، نفسام به نفست بنده پسرم . حال خوب و بدم وابسته شده به تو . تکون میخوری ، شیطونی میکنی خوبم .کافیه دوبار بگم کیهان یا دوبار با انگشت اشاره بزنم روی شکمم و تکون نخوری !!! به قول بابات واویلا میشه ، دنیا میشه جهنم برام . تکون خوردنات مثل اکسیژن برای زندگیم واجبه . منبع اکسیژن منی پسر .

الانم داری تکون میخوری نفس من . 

عشق من 

عمر من 

چقدر دوست دارم من 

چقدر امید به زندگیمی تو 

چقدر میخوامت 

نفسم برات میره 

کیهان قشنگم ...

دعا کن برای مادر که این روزهای انتظار براش زود بگذره ، که چشم بهم بذارمو دی ماه شده باشه و تورو بغل بگیرم . میخوام انقدر بغل بگیرمت که بغلی بشی به باباتم گفتم . من اصلا بچه ی بغلی دوست دارم . میخوام لذت ببرم از نوزادیت از وقتی که میذاری سیر بغلت کنم . مگه من چندسال میتونم یه دل سیر تورو بغل بگیرم ؟ فوقش سه چهارسال . دیگه عمرا بذاری هر وقت دلم خواست ساعت ها بغلت کنم و ببوسمت و بوت کنم . پس باید نهایت استفاده رو از این دوران ببرم . انقدر بغلت کنم که دلم آروم بگیره که دلتنگی این نه ماه جنینیت دربیاد از سرم . من همش دل تنگتم کیهان .همه ی همش . هر ثانیه از زندگیم ...

دوست دارم بهترین و با استعداد ترین و باهوش ترین و مهربون ترین و خفن ترین و خوشگل ترین و جذاب ترین و نمکی ترین و همه چی تموم ترن پسر دنیا . 

آخ که چقدر با تو خوشبختم من پسر با تو و در کنار پدرت ...

دوستون دارم خیلی 

بیست هفتگی

کیهان قشنگ مادر الان حدود دو هفته است که تکون میخوره یعنی درست از هفته ی هجدهم . اوایل که نبض میزد فکر میکردم توهم زدم ، آخه همه میگفتن جنین از هفته ی ۲۲ به بعد شروع به حرکت میکنه و من فکر‌ میکردم اشتباه میکنم .‌تا اینکه ضرباتش محکم تر و پیاپی تر شد ، بخصوص شبا .پسر زیبام از ساعت ۹ شب تازه از خواب بیدار میشه و شروع میکنه به بازی کردن ، ساعت ۴ صبح هم اوج حرکاتشه . 

چستر دیشب برای اولین بار حرکتشو حس کرد ، دستشو گذاشته بود روی شکمم و داشت نوازشش میکرد که یهو تکون خورد ، قیافه ی چستر دیدنی بود . انقدر ذوق زده شده بود که اشک تو چشماش جمع شده بود .

راستش از وقتی تکون میخوره دیگه عشقم بهش بی اندازه شده ، فکر نمیکردم هیچ وقت کسی و که تاحالا ندیدم و نشنیدم و لمس نکردم و انقدر دوست داشته باشم . انقدر زندگیم باشه ، انقدر دلم براش تنگ بشه 

کیهان عزیزم تو تموم دارایی من توی دنیایی ، تو و پدرت .

با هر تکونی که میخوری دنیای من قشنگ تر میشه ، حتی تصور اینکه چند ماه دیگه به دنیای من میای زندگیمو قشنگ تر میکنه . تو زندگی منی مادر ، دار و ندار من ، همه کس من ، نبض من ، لبخند من .

نفس مادر ثانیه شماری میکنم برای به دنیا اومدنت ، سیر نمیشم از صحبت کردن باهات ، سیر نمیشم از لمس کردن شکمم وقتی که داری تکون میخوری و پاهاتو فشار میدی به شکمم . از اینکه هستی خوشحالم ، خیلی خوشحال .

بدون که منم هستم ، با هر‌ حرکت دست میکشم روی شکمم و باهات حرف میزنم که بدونی هستم ، مادرت هست . کنارته . با هر تکون ، با هر حرکت ، با هر نفس .

من هستم مادر ، من کنارتم ‌.‌تا آخر دنیا کنارتم . تا وقتی که نفس بکشم . 

چقدر دوست دارم کیهان . سراسر ذوقم از بودنت .

یه دنیا ممنون که منو مادر خودت کردی ، تا آخر عمر مدیونتم . مدیون تمام این حسای قشنگی که بهم هدیه دادی ، مدیون تک تک لحظاتی که بعد از بسته شدن نطفه تو هزار بار زیبا تر شدن توی زندگیم . من مدیونتم مادر و عاشقت . ایشالا که بتونم جبران کنم بودنتو . بتونم زندگی خوبی برات رقم بزنم . میتونم ، من از خجالتت درمیام مادر . قول میدم دینمو بهت ادا کنم . بتونم حداقل نصف این حسای خوبی که با وجود خودت بهم هدیه دادی رو با وجود خودم بهت هدیه بدم . قول میدم باعث لبخندت باشم همیشه ، باعث دلخوشیت ، دلگرمیت ، حال خوبت .

ممنون پسرم ، ممنون که زندگی منو با تکون خوردنات از این رو به اون رو کردی تو خوش قدم منی ، از وقتی وارد زندگیم شدی هر روزم پر از خوبیه ، پر از هدیه ، من برنده شدم کیهان . از وقتی قلب تو توی وجودم شروع یه تپیدن کرد برنده شدم .من بردم ، پیروز شدم ‌. به همه ی چیزایی که میخواستم رسیدم با وجودت . آخ که چقدر عزیزِ وجودت ، قلب ، دستات ، چشمات ..‌

کیهان عزیزم خیلی دوست دارم ، جان مادری تو ...

 

کیهان ، پسر ۲۵۰ گرمی من


تو را دارم و از هیچ‌چیز غمم نیست. از صفر که هیچ، از منهای بی‌نهایت شروع خواهم کرد و از هیچ‌چیز نمی‌ترسم. 

من در تو زندگی میکنم ‌.

از من جدا مشو که توام نور دیده ای ، آرام جان و مونس قلب رمیده ای .

 

ثانیه شماری میکنم برای وقتی که دستاتو توی دستم بگیرم 

این دست های زیبا 

این دست های جادویی 

این دست های پر قدرت 

 

 

پایان هفته ی 12ام

دیروز متوجه شدم که چقدر بهت وابسته شدم . توی همین مدت کم . توی همین سه ماه .

دیروز که پدرت داشت توی ماشین دنبال چیزی میگشت و بعد از اتمام کارش حواسش نبود و با باسن اومد توی شکمم ، دیروز که با اینکه شدت ضربه خیلی خیلی آروم بود اما تمام مدت فکرمو به خودش مشغول کرده بود و ترس تموم وجودمو برداشته بود . 

دیشب که وقتی رسیدیم خونه یه درد خفیفی توی دلم احساس میکردم و بدون اینکه متوجه بشم تمام صورتم خیس از اشک شد . 

دیشب برای اولین بار بخاطرت گریه کردم . بخاطر اینکه نکنه خدایی نکرده از دستت بدم . 

دیشب شب وحشتناکی بود . تمام فکرم پر شده از فکرای منفی . 

تا صبح مواظبت بودم و نگران . تا صبح فکر میکردم و هی با خودم میگفتم جنین تو قوی ترین جنین دنیاست . 

تا صبح قربون صدقه ات میرفتم و بهت انرژی میدادم . انرژی میدادم که بمونی برام که ترکم نکنی . 

تو از گوشت و خون و استخون منی . تو همه کس منی . همه ی وجود من . غم و شادی من . 

 

پنجشنبه وقت غربالگری اولت بود و دکتر بهم گفت که به احتمال خیلی زیاد پسری :)))))))))))

گل پسرم:))))))))

آنقدر شیطون بودی و تکون میخوردی که دلم نمیخواست هیچ وقت سونوگرافیش تموم بشه . 

باز هم مثل سری پیش که صدای قلبت پر از شگفتی و حال خوب بود این بار هم با شنیدن صدای قلبت کلی ذوق مرگ شدم . و البته خوبیش اینه که اینبار صدای قلبتو دارم . تکون خوردناتم دارم . از همه ی حرکاتت فیلم گرفتم و روزی چند بار نگاهت میکنم مادر . 

هنوز باورم نمیشه که پسردار شدم . 

دوتا از چستر داشتن یعنی بی نهایت خوشبختی :))))))) و امیدوارم که پسرم توی 90 درصد موارد به پدرش بره یا رفته باشه :))

پسر قشنگم من خیلی بهت نیازدارم ، خیلی دوست دارم و خیلی خیلی بهت وابسته ام . حتی توی همین مدت کم . با وجود اینکه هنوز تکون نمیخوری و هنوز به طور کامل حست نکردم اما بهت وابسته ام . دوستت دارم به حدی که نمیتونی تصور کنی . شدت عشقم بهت میتونه مرزها رو جابه جا کنه . 

و همه ی اینهارو درست دیشب فهمیدم . دیشب که حس کردم (زبونم لال) دارم از دستت میدم ...

 

قوی باش پسرم . قوی باش و بمون برام . بمون برام و به دنیا بیا .

من این دنیارو با تو میخوام . با تو و پدرت .

این دنیا برام با تو قشنگه . با تو و پدرت .

 

شیطون کوچولوی من ، مواظب خودت باش .

بی نهایت دوست دارم 

 

 

من مادر شدم :)))))))))))

این اولین پستی که میخوام برای شما بنویسم . 

البته به جز پست قبلی که به رسم استقبال ازتون منتشر کردم . 

طبق محاسباتم الان درست پنج هفته است که شما توی شکم من در حال رشد هستید :)) و باید بدونید که چه شعف وصف ناشدنی رو در من به وجود آوردید . 

فعلا فرض رو بر این میگذارم که طبق حس پدرتون شما دوتایید . دوتا دختر زیبا :) پس جمع میبندم توی جمله هام ، تا یک ماه دیگه که میرم سونو و صدای قلبتون رو میشنوم . یک قلب یا دو قلب :)))))

بی نهایت عاشقتون ، از همین الان روز شماری میکنم برای روزی که دستاتون و توی دستم میگیرم ، برای روزی که توی بغل میگیرمتون و از شوق اشک میریزم . 

این پست رو میخوام بیشتر اختصاص بدم به این چند روز گذشته و امیدی که بابا چسترتون بهم داد. 

این پست رو اختصاص میدم به شنبه ای که صبح بلند شدم و با اینکه زود بود ، بیبی چک زدم و منفی شد . به شنبه ای که افسردگی گرفته بودم و دلم نمیخواست به هیچ وجه از تختخواب جدا بشم . به شنبه ای که ساعت چهار بعدازظهر چشامو باز کردم و دوتا پسونک صورتی کنار بالشم دیدم . به شنبه ای که در اوج ناامیدی این کار ساده ی پدرتون باعث شد امیدم به وجودتون صدبرابر بشه و انقدر ذوق زده بشم که نفهمم چطوری از روی تخت اومدم پایین و پریدم بغل پدرتون. 

از همین الان بهتون حسودی میکنم چرا که بهترین پدر دنیا رو دارید و خوش به سعادتتون نی نی های قشنگم . 

این چند وقت که منتظر جواب بی بی چک و آزمایشم بود پدرتون عامل اصلی حفظ آرامشم بود . هی بهم امید میداد .حرفای قشنگ میزد . سرشو میذاشت رو شکمم و باهاتون حرف میزد . آنقدر باهاتون قشنگ حرف میزنه و آنقدر میره توی حس که بعضی وقتا فکر میکنم نکنه واقعا با باباتون ارتباط برقرار کردید و سرمن کلاه رفته این وسط :))

شما بهترین اتفاق زندگی من بعد از آشنایی و ازدواج با پدرتون هستید . از وقتی جواب آزمایشمو گرفتم مطمین شدم که خدا بی نهایت دوسم دارم ، بی نهایت زیاد . یا به قول چستر که در جواب چندتا دوسم داری میگه بونهایت خداهم بونهایت دوسم داره . و چی از این بهتر؟

بی بی های قشنگم که الان اندازه ی فندق هم نیستید خوب رشد کنید و جاتون رو توی دلم باز کنید . دلم فقط برای شماست ، تا نه ماهگی خونه ی شماست . مامن آرامش شماست . من همه چیو فراهم کردم که شما به خوبی و خوشی نه ماه توی شکمم زندگی کنید . رشد کنید و خودتون رو برسون به من . دستاتون رو برسونید به دستای من . مامان بی صبرانه منتظر روزی که دستاتون و میگیره تو دستش ، چی بهتر از این؟

فندوقای قشنگم از همین الان دلم براتون بی نهایت تنگ شده ، آنقدر دوستتون دارم که خیلی که فقط خدا میدونه چقدر . 

شما تنها چیزی هستید که من توی دنیا میخواستم و میخواهم و خواهم خواست . 

قول میدم ازتون محافظت کنم . 

سرجاتون محکم بشینید که قراره بهترین نه ماهه دنیا رو باهم سپری کنیم . کلی خوش بگذرونیم و بخندیم و برقصیم و کیف کنیم درکنار هم و درکنار پدرتون چستر . 

واقعیتش دلم نمیخواد این پست رو به پایان برسونم . آخه چه کاری لذت بخش تر از صحبت کردن با شما ؟ با قشنگ ترین ، باهوش ترین ، فوق العاده ترین فندوق های جهان :)))))) چشم رنگی های من ، زندگی بعد از شما به زیبایی زندگی توی بهشت شده برای من . 

شما همون وعده ای هستید که خدا روی زمین بهش عمل کرده ، بهشت های زمینی من . 

مواظب خودتون باشید . 

دوستون دارم .

بونهایت 

 

برای ۱۴۰۰/۲/۲

به خودت قول بده روز بهتری باشه فردات

باید به زندگی برگردم ، چیزی عایدم نمیشه از این انتظار کشنده ، از این خواب طولانی برای گذر از ثانیه ها .

باید به خودم برگردم .

یادم رفته زندگی کردن رو انقدر که توی انتظار رسیدنش گم شدم . خودمو گم کردم و پیدا نمیکنم . 

خودمو گم کردم میون رویاها ، میون فال و خرافات ، میون یعنی فردا ها ... 

باید جور دیگری زندگی کنم ، بدون فکر به آینده . باید زنده بشم ، پیدا بشم .

یک سوم فروردین و توی انتظار از دست دادم . دیگه نمیذارم اردیبهشت هم هدر بره میون ثانیه های دلمرده ای که فقط منتظرم بگذره .

فردا باید به همه ی کارهای نرسیده ام ، رسیدگی کنم .

بعد از دوهفته پشت گوش انداختن بالاخره برم بشینم سرکلاس قالی بافی و یاد بگیرم بافتن رو ، کاری که فکر میکنم عاشقش هستم . 

باید فرداهامو بسازم به دور از انتظار . 

باید خوب زندگی کنم .

یادم نره که چقدر عاشقم ، چقدر زندگیم خوبه و به هیچ چیزی نیاز نداره برای بهتر شدن .

من واقعا و از صمیم قلبم خوشبختم ، آرامش دارم و هیچ چیز توی زندگی مهم تر از آرامش نیست . آرامش و سلامتی . 

تصمیم گرفتم خودمو بسپارم دست سرنوشت ، دور بندازم فال حافظمو . دور بریزم فکرهای بیخودمو ، بشکنم دیوار انتظاری رو که دور خودم کشیدم . دیواری که نمیذاره قد بکشم ، نمیذاره زندگی کنم . باید توی حال زندگی کنم .

به کارام برسم و هر روز جشن بگیرم زنده بودن رو ، در کنار چستر زندگی کردن رو ...

حیف که فراموش میکنم نعمت هامو ، فراموش میکنم که چستر یکی از انعام توفیقی خداوند بوده که فقط من لایق داشتنش بودم . فراموش میکنم که چه بنده ی دوست داشتنی هستم برای خدا که چستر رو بهم داده . چستر یکی از بهترینها روی زمین . 

خدایا ازت سپاس گزارم برای هر اتفاقی که قراره فردا بیوفته . برای هر حالی که پس فردا بهم دست میده ، برای هر لبخند یا اشکی که هفته ی دیگه روی صورتم میشینه و برای هر چیزی که انتظار منو میکشه . ازت سپاس گزارم چون میدونم تو بهترین هارو برای من میخوای ، تو میدونی چی برام خوبه و چی حالمو بهتر میکنه . تویی که چستر رو به من دادی پس بهترین هارو برای همیشه تا ته زندگیم برام درنظر گرفتی . ازت سپاس گزارم برای همه ی چستر ، چستر خیلیه خیلی زیاد . 

به خودم قول میدم روز بهتری باشه فردا ...

 

 

۱۴۰۰ فرخنده

بهارتون مبارک 

امیدوارم سال ۱۴۰۰ بهترین سال زندگیتون باشه ، بهترین سال زندگی همه ی ایرانی ها بشه . 

سالی پر‌از سلامتی و آرامش و پول و ثبات اقتصادی و ثبات ارز و همه ی چیزایی که باعث خوشبختی و آرامش کشور میشه .

بهترین هارو براتون آرزو‌میکنم .

+هفت سین زیبام :)))

دعوت نامه ی کلاب هاوس

clubhouze.ir

تحت هر شرایطی

چستر: دوست دارم 

-منم دوست دارم 

چستر: تحت هر شرایطی؟ 

- تحت‌ هر شرایطی :))))

بگو هیچ وقت تنهام نمیذاری

الان که دارم این پست رو مینویسم ساعت نزدیک سه صبح سه شنبه است .

سه صبحی که من عاشقانه میپرسمت و از فکر کردن بهت نهایت لذت رو میبرم .

چستر عزیزم ، هزاران بار بهت گفتم که چقدر دوست دارم . که فقط خدا میدونه چقدر دوست دارم . بدون که همیشه منو داری ، همیشه ی همیشه .

و من امشب مثل هر شب و بیشتر از هر روز و هر شبی که گذشته میخوامت . 

امشب که مثل همیشه با شوق و ذوق منتظرت بودم تا بیای خونه ، با عشق برات شام پختم و تا از در وارد خونه شدی گفتی به به چه بوی خوبی میاد ، امشب که مثل همیشه کنار هم چای خوردیم ، کمی تلویزیون دیدیم و شام خوردیم . امشب که مثل هر شب کلی از دستپختم تعریف کردی و انقدر با میل غذا خوری که انگار بهترین غذای دنیا رو برات درست کردم . امشب که مثل همیشه بعد از تموم کردن شامت گفتی کاش هیچ وقت این غذا تموم نمیشد چقدر چسبید بهم . امشب که مثل همیشه باهم سریال نگاه کردیم ، باهم چای بعد از شام رو نوش جان کردیم و با هم حمام کردیم . امشب که بعد از حمام کلی بوسیدیم . هنوز حس میکنم گرمای لبتو روی گردنم . امشب که انقدر قربون صدقه ام رفتی و چندین بار مثل هر شب بهم گفتی دوسم داری گفتی که همه ی زندگیتم گفتی که خیلی منو میخوای ، امشب که موقع ماساژ شکمم کلی حرفای قشنگ بهم زدی ، امشب که با ظرافت گوشواره هامو گوشم کردی و بعدش کلی بوسیدیم که چقدر گوشواره ات به گوشت میاد . امشب که موقع بوسیدنم گفتی چقدر پوست بدنت و دوس دارم . امشب که من میمیرم برات . مثل هر شب مثل هر ثانیه از زندگیمون . مثل هر ثانیه از آشناییمون ، باهم بودنمون . 

چستر من ، فقط خدا میدونه که الان چقدر میتپم برات . 

امشب مثل هر شب از خدا خواستم تا آخر زندگیم کنارم باشی ، تو باشی فقط تورو میخوام فقط . تا آخرین لحظه ی زندگیم تا وقتی که نفس میکشم . 

دنیای من فقط باتو رنگ داره ، باتو میدرخشم . ای آخرین معشوق 

تو تعبیر تموم رویاهای منی ، از وقتی متولد شدم و تا وقتی که به خواب عمیق برم تو تموم رویامی ، تموم اون چیزی که از زندگی میخواستم و خدا بهم داد 

تویی پایان تردید و بی تابی من ، پایان سردرگمی ، تنهایی و بی کسی من .

بمون برام ، این تنها آرزوی منه .

فقط و فقط میخوام که کنارم باشی ، تا آخر دنیام .

تو نگاه تو دنیامو میبینم ، 

فردای شیرینم 

بگو هیچ وقت تنهام نمیذاری ...

 

من را بگذارید باد ببرد

سلام 

امروز 26بهمنه و من بعد از کش و قوس های فراوان در مقطع کارشناسی فارغ التحصیل شدم . 

و از اون جایی که ارشد ثبت نام کردم، تمام فکر و ذکرم درگیر کنکور ارشده درحالیکه درس نمیخونم همش به این فکر میکنم که اگه سراسری قبول بشم چه خوب میشه :)

اگه بخوام ی ارزیابی از نحوی درس خوندنم داشته باشم از نحوی درس خوندم برای کنکور کارشناسی و همین طور از این چند روزی که از فارغ التحصیل شدنم میگذره و مثلا دارم برای کنکور درس میخونم ، باید بگم که هیچ فرقی با چند سال پیشم ندارم . انگار همون دختر بچه ی 17-18سالم که میخواد موفق بشه اما گشاد تر از این حرفاست که تلاش کنه تلاش مستمر کنه .

 

دیروز تا اینجا نوشتم و لپ تاپ و بستم و رفتم خونه ی مامانم اینا که گوشمو سوراخ کنم .

چستر برای ولن برام گوشواره هایی خریده به زیبایی زیباترین گوشواره های دنیا . بی نهایت دوسش دارم بی نهایت تر چستر و دوس دارم که همیشه به فکر سوپرایز کردن منه .

خیلی وقته ننوشتم . الانم که نوشتم مطمینم تو دلتون میگید چرا انقدر درهم و برهمه این پست . چون خیلی وقته ننوشتم نوشتن یادم رفته . 

زندگی همون طوریه ، مثل قبل ...

همین 

Mom is home :)))

میگم این دخترای روس واقعا زیبان 

میگه اینا خوشگلاشون عکس میذارن اینستا ، الان مثلا توام عکستو بذاری روسا میگن این دخترای ایرانی واقعا زیبان 

:)))

مادر ِمهتابی

نگرانی تو بیهوده است

قلبت را میبوسم ...
Designed By Erfan Powered by Bayan