باید به زندگی برگردم ، چیزی عایدم نمیشه از این انتظار کشنده ، از این خواب طولانی برای گذر از ثانیه ها .
باید به خودم برگردم .
یادم رفته زندگی کردن رو انقدر که توی انتظار رسیدنش گم شدم . خودمو گم کردم و پیدا نمیکنم .
خودمو گم کردم میون رویاها ، میون فال و خرافات ، میون یعنی فردا ها ...
باید جور دیگری زندگی کنم ، بدون فکر به آینده . باید زنده بشم ، پیدا بشم .
یک سوم فروردین و توی انتظار از دست دادم . دیگه نمیذارم اردیبهشت هم هدر بره میون ثانیه های دلمرده ای که فقط منتظرم بگذره .
فردا باید به همه ی کارهای نرسیده ام ، رسیدگی کنم .
بعد از دوهفته پشت گوش انداختن بالاخره برم بشینم سرکلاس قالی بافی و یاد بگیرم بافتن رو ، کاری که فکر میکنم عاشقش هستم .
باید فرداهامو بسازم به دور از انتظار .
باید خوب زندگی کنم .
یادم نره که چقدر عاشقم ، چقدر زندگیم خوبه و به هیچ چیزی نیاز نداره برای بهتر شدن .
من واقعا و از صمیم قلبم خوشبختم ، آرامش دارم و هیچ چیز توی زندگی مهم تر از آرامش نیست . آرامش و سلامتی .
تصمیم گرفتم خودمو بسپارم دست سرنوشت ، دور بندازم فال حافظمو . دور بریزم فکرهای بیخودمو ، بشکنم دیوار انتظاری رو که دور خودم کشیدم . دیواری که نمیذاره قد بکشم ، نمیذاره زندگی کنم . باید توی حال زندگی کنم .
به کارام برسم و هر روز جشن بگیرم زنده بودن رو ، در کنار چستر زندگی کردن رو ...
حیف که فراموش میکنم نعمت هامو ، فراموش میکنم که چستر یکی از انعام توفیقی خداوند بوده که فقط من لایق داشتنش بودم . فراموش میکنم که چه بنده ی دوست داشتنی هستم برای خدا که چستر رو بهم داده . چستر یکی از بهترینها روی زمین .
خدایا ازت سپاس گزارم برای هر اتفاقی که قراره فردا بیوفته . برای هر حالی که پس فردا بهم دست میده ، برای هر لبخند یا اشکی که هفته ی دیگه روی صورتم میشینه و برای هر چیزی که انتظار منو میکشه . ازت سپاس گزارم چون میدونم تو بهترین هارو برای من میخوای ، تو میدونی چی برام خوبه و چی حالمو بهتر میکنه . تویی که چستر رو به من دادی پس بهترین هارو برای همیشه تا ته زندگیم برام درنظر گرفتی . ازت سپاس گزارم برای همه ی چستر ، چستر خیلیه خیلی زیاد .
به خودم قول میدم روز بهتری باشه فردا ...