یک آذر هزار و چهارصد

سلام عزیز مادر‌ 💖

الان که دارم برات مینوسم وارد ۳۵ هفتگی شدی ، دورت بگردم من که دلم پر میزنه برای دیدنت .

یادته توی پست قبل گفتم که با دستات ضربه میزنی به شکمم ؟ گفتم که فرضیه است ؟ فرضیه ام اشتباه بود مادر‌. شما سکسکه میکنی :))))) دور سکسکه هات بگردم من که نشان از سلامتته . 

امشب سالگرد ازدواج منو پدرت بود . جای تو کنارمون خالی بود کیهان عزیزم . سال دیگه که بخوایم چهارمین سالگرد ازدواجمون و جشن بگیریم تو کنارمونی ، داشتم به پدرت میگفتم که سال دیگه پیرم درمیاد تا ی میز بچینم و سوپرایزت کنم . کیهان هی میخواد به همه چی دست بزنه و من چشم رو هم بذارم همه چی خراب کنه . دورت بگردم تصمیم گرفتیم سال دیگه اول شمارو بخوابونیم بعد به کارامون برسیم :دی  البته اگه بچه ی بخوابی باشی مادر . الان که خواب نداری عزیزم شبا تا خود صبح بیداری و صبح زود هم با پدرت بیدار میشی . تو شکمم کلی بازی میکنی و انقدر لگد میزنی که منم از خواب بیدار میشم . دورت بگردم به کی رفتی انقدر سحرخیزی شما؟ 

دلم برات تنگ شده مادر‌. 

امشب دلم پیشت بود ،‌دلتنگم زیاد.

اینم جشن کوچیک امشب ما ❤️

امشب برای پدرت نوشتم که خیلی میخوامش ، که زندگی و نفس و عمر منه .که مبارکم باشه ، که بمونه برام ...

منتظرتیم مادر ، بمون برامون ❤️

مادر ِمهتابی

نگرانی تو بیهوده است

قلبت را میبوسم ...
Designed By Erfan Powered by Bayan